الکسا

لندن

تبلیغات در سایت ما

♫ Land of Love ♫

تبلیغات
سرزمین عشق
دسته بندی ها
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
پشتيباني آنلاين
پشتيباني آنلاين
آمار
آمار مطالب
  • کل مطالب : 249
  • کل نظرات : 0
  • آمار کاربران
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 3
  • آمار بازدید
  • بازدید امروز : 5
  • بازدید دیروز : 0
  • ورودی امروز گوگل : 1
  • ورودی گوگل دیروز : 0
  • آي پي امروز : 2
  • آي پي ديروز : 0
  • بازدید هفته : 11
  • بازدید ماه : 1334
  • بازدید سال : 3133
  • بازدید کلی : 83515
  • اطلاعات شما
  • آی پی : 3.144.238.20
  • مرورگر :
  • سیستم عامل :
  • امروز :
  • درباره ما
    ♫ Land of Love ♫
    به وبلاگ من خوش آمدید
    خبرنامه
    براي اطلاع از آپدیت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



    امکانات جانبی


    لندن

    267- جاهله ميره آمپول بزنه، تزريقاتيه ازش ميپرسه: چپ بزنم يا راست؟ جاهله ميگه: داداش اين کون ما رو سياسي نکن! همون وسط بزن بريم!

     

    268- یارو ميره خواستگاري، باباي دختره ازش ميپرسه: شما شغلتون چيه؟ یارو ميگه: قازي! باباهه حال ميكنه، ميگه: كدوم شعبه؟ تركه ميگه: ايلده ايران قاز!

     

     

     

     

    270- غضنفر براي خريد عروسي ميره كفش فروشي، به كفاشه ميگه يه كفش عالي ميخوام. كفاشه ميگه: يه كفش بهت ميدم تو كل ايران لنگه نداره! غضنفر داد ميكشه: آخه مرد حسابي با يه لنگه كفش كه جلو مهمونا آبروم ميره!

     

    271- يه نفر رفته بود تو يه رودخونه كم عمق و داشت ماهي ميگرفت و ميخووند: من مرد ماهگيرم آب رسيده به زانوم! يه نفر رد ميشد، وقتي شعر طرف رو ميشنوه ميگه: يه كم برو جلوتر تا شعرت قافيه دار شه!

     

    272- به حیف نون ميگن باباتو بيشتر دوست داري يا مامانتو؟ ميگه مامانتو!

     


     

    273- به یارو ميگن شما آشغالاتون رو تو چي ميريزيد؟ ميگه لاي نون! ميگن لاي نون؟ ميگه نميدونم لاي نون يا ناي لون!

     

    274- جاهله واستاده بوده سر كوچه، هي اخ و تف مينداخته، باخودش ميگفته: نامرد عجب دست فرموني داشت! يك بابايي ازش ميپرسه: ببخشيد، ميشه بگيد چيكار ميكنيد؟ جاهله (يك تف غليظ ميندازه) ميگه: تو كوچه شيش متري... (يك تف پدر مادردار ديگه) ... پدر سگ عجب دست فرموني داشت! يارو ميگه: بابا يجور بگو ماهم بفهميم. جاهله باز يك تف اساسي ميندازه، ميگه: تو كوچه شيش متري.... (اخخخ تــف!) ...با تريلي هيجده چرخ اومده بود... (خخخخ تـف!) ميخواست دور بزنه.... (خخخ..تــــف) گفتم نميشه.... (تف) ...گفت: اگه شد چي؟ (ااخخخخ تتف) گفتم اگه شد بيا برين تو دهن من! (اخخخخخخ تـــف!) ...نامرد عجب دستفرموني داشت!

     

    275- لره رو ميفرستن جبهه، بعد شيش هفت ماه برميگرده، در ميزنه، داداش كوچيكش با يك تپه ان ريش درو وا ميكنه! لره هول ميكنه، ميگه: چي شده!؟ ننه مرده.. بوا مرده؟! داداشش هيچي نميگه، فقط يك نگاهِ معني داري بهش ميندازه و ميره تو. لره جفت ميكنه، ميره تو ميبينه داداش بزرگش هم تا زير گردن ريش گذاشته! بدبخت پاك شلوارشو خيس ميكنه، ميگه: اصغرجون، تورو خدا بگو چي شده؟! كي مرده؟! داش اصغر هم يك نگاه به لره ميكنه و از اتاق ميره بيرون. لره بدبخت سراسيمه ميره تو اتاق باباش، ميبينه ريش باباش رسيده تا دم نافش! لره دو دستي ميزنه تو سرش، ميگه: بوا... بگو آخه چه بلايي سرمون اومده؟ ننه مرده؟! باباش ميگه: اي كاش ننت مرده بي... كاش بوات مرده بي... پسر آخه اين ريش تراشو چرا بردي؟!

     

    276- حیف نون ميره مرغداري، جو ميگيردش... تخم ميكنه!

     

    277- فرمانده به سربازاش مي‌گه: توي همين خيابوس پاسداري بدين. از ساعت  9  شب به بعد هم هر كس رو كه ديديد با تير بزنيد چون حكومت نظاميه، فهميدين؟ همه مي‌زنند بالا و فرمانده تا مياد بره سوار ماشينش بشه صداي تير مي‌شنوه. بر مي‌گرده و مي‌بينه يكي از سربازهاي ترك يك بنده خدايي رو كشته. مي‌گه: احمق بيشعور... مگه من نگفتم بعد از ساعت  9  تير اندازي كنين؟ الان كه ساعت  6  است. سربازه مي‌گه: ايلده قربان يه آدرسي رو پرسيد كه تا ساعت  11  شب هم پيداش نمي‌كرد!

     

    278- به غضنفر مي‌گن: خر عاقلتر است يا گاو؟ مي‌گه: خوب معلومه ديگه گاو! مي‌گن چرا؟ مي‌گه: ايلده وقتي گاو مي‌خواد از اينطرف جاده بره اونطرف اول يه نگاه به اينطرف مي‌كنه بعد يه نگاه به اونطرف مي‌كنه بعد از جاده رد مي‌شه. ولي خر... عين گاو سرشو مي‌اندازه پايين و از جاده رد مي‌شه!

     

    279- يه روز يه یارو داشته به ديوار مرقد امام ميشاشيده يهو بسيجي ها ميريزن سرش و يه كتك حسابي بهش مي زنن. یارو داد و بيداد مي كنه و ميگه: بابا من شاش بند شده بودم اومدم اينجا آقا شفام داده ديگه!

     

    280- يك سوسكه مست ميكنه، شب ميره بغل دمپايي ميخوابه!

     



    283- آبادانيه رو برق ميگيره، ميگه: ولك ولم كن تا ولت كنم!

     

    284- از رشتيه ميپرسن: از زنت ميترسي؟ ميگه: من؟! ...مـــن؟! ...مـــــن؟!... عين سگ!

     

    285- حیف نون ميخواسته يك كبريت سوخته رو روشن كنه، (طبعاً) هرچي ميزده كبريت مادرمرده روشن نميشده. رفيقش بهش ميگه: بابا خوب شايد كبريتش خرابه! حیف نون ميگه: نه بابا، ايلده همين پنج دقيقه پيش روشن شد!

     

    286- كچله ميرسه سلموني، تا از در ميره تو همه ميزنن زير خنده... كچله هم ميگه: چيه؟ اومدم آب بخورم!

     

    287- غضنفر داشته با بچش گرگم به هوا بازي ميكرده، يهو جو ميگيردش بچشو ميخوره!

     

    288- از غضنفر ميپرسن: ميگذاري پسرت بره دانشگاه؟ غضنفر ميگه: آره، به شرطي كه به درسش لطمه نزنه!


     

    289- آبادانيه نشسته بوده وسط صحرا، داشته فكر ميكرده. بعد يك مدت يك آبادانيه ديگه مياد، بهش ميگه: ولك برو يكم اونورتر، جا باز شه ماهم بشينم!

     

    290- حیف نون ادعاي پيغمبري ميكرده، ملت بهش ميگن: بابا پيغمبري همين ريختي الكي كه نيست... پيغمبرا معجزه دارن، كتاب دارن.. تو اصلاٌ كتابت كو؟ حیف نون يكم فكر ميكنه، ميگه: ايلده كتابا هنوز چاپ نشده، فعلاٌ جزوه ميگم بنويسيد!

     

    291- یارو قدش كوتاه بوده، كلش بو جوراب ميداده!

     

     

     

    292- غضنفر مي‌ره انگليس. صبح پاشد با زنش رفت بيرون توي خيابون. يه مرده از كنارشون رد شد و گفت: «گود مورنينگ سر». غضنفر جواد داد: «سر مورنينگ گود»! زن غضنفر پرسيد اوا آقا جعفر چي شد؟ غضنفر گفت هيچي! اين يارو انگليسيه گفت: «سلام عليكم» و منم بهش گفتم: «عليكم سلام»!

     

    293- به حیف نون مي‌گن: سخن زرتشتو بگو. ميگه: گفتار نيك، پندار پيك، بي‌بي خشت 

     

    294- يك روز يك گوز دست يك چس را گرفته بود و ميبرد. يكي پرسيد: كجا ميبريش؟ گوزه گفت: گفتار درماني!

     

    295- به غضنفر ميگن: اگه يک کاميون پول بهت بدن چيکارش مي کني؟ غضنفر مي گه: 2500  تومان ميگيرم خاليش مي کنم.

     

    296- يک روز يه عربه افتاده بود روي يک نفر و دبزن! و مرتب داد ميزد: مردم کمک، کمک کنيد مردم....! به او گفتند: مرد حسابي تو که خوب داري طرف رو مشت و مال ميدي. ديگه براي چي کمک ميخواي؟ گفت: پدرسوخته بهم گفته اگه بلند شدم مي کشمت!

     

    297- يه روز يه غضنفر ميره يه خونه دزدي، چون چيزي براي دزديدن پيدا نميکنه، مشقاي بچه رو خط ميزنه.

     

    298- يه روز يه گاوه ميره کلاس انگليسي بعد که مياد بيرون ميگه: و و و و و ي ي ي ي ي ي 

     

    299- يک روز يه سوسک از سوراخ دستشويي مياد بيرون. از اون ميپرسند: چرا اومدي بيرون؟ ميگه: به اميد يه هواي تازه تر... گفتيم از رفتن و خونديم از سفر...!

     

     

     

    300- یارو ميره بقالي ميگه: آقا نوشابه خانواده داريد؟ بقاله ميگه بله قربان... سياه يا زرد؟ یارو ميگه: اونش ديگه به تو ربطي نداره!

     

     


    مطالب مرتبط

    بخش نظرات این مطلب


    برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید

    نام
    آدرس ایمیل
    وب سایت/بلاگ
    :) :( ;) :D
    ;)) :X :? :P
    :* =(( :O };-
    :B /:) =DD :S
    -) :-(( :-| :-))
    نظر خصوصی

     کد را وارد نمایید:

    آپلود عکس دلخواه:







    تبلیغات
    نویسندگان
    ورود کاربران
    نام کاربری
    رمز عبور

    » رمز عبور را فراموش کردم ؟
    عضويت سريع
    نام کاربری
    رمز عبور
    تکرار رمز
    ایمیل
    کد تصویری
    تبادل لینک هوشمند

      تبادل لینک هوشمند

      برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ♪♫ ♬♪♩♭♪♫ ♬♪♩♭♪♫ ♬♪....هــــــانــــا....♪♫ ♬♪♩♭♪♫ ♬♪♩♭♪♫ ♬♪ و آدرس hanna.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






    آخرین نظرات کاربران
    عنوان آگهی شما

    توضیحات آگهی در حدود 2 خط. ماهینه فقط 10 هزار تومان

    عنوان آگهی شما

    توضیحات آگهی در حدود 2 خط. ماهینه فقط 10 هزار تومان

    تبلیغات در سایت ما تبلیغات در سایت ما

    2010-2013 © تمامی حقوق مادی و معنوی مطالب، تصاویر و قالب متعلق به ((♫ Land of Love ♫ )) بوده و کپی برداری از آن فقط با ذکر لینک سایت مجاز می باشد. ترجمه شد توسط قالب گراف
    قالب طراحی شده و استفاده شده در: دانلود کرال و ترجمه و سئو و انتشار از:قالب گراف

    Facebook Twitter RSS

    الکسا

    به ♫ Land of Love ♫ امتیاز دهید